احساسی که داریم، به طور مستقیم با باورها و فکرهای ما ارتباط دارد. ما می¬توانیم در هر موقعیت، انواع مختلفی از فکرها را داشته باشیم. بعضی از فکرها باعث احساس آرامش و شادی می¬شوند و بعضی فکرها ما را مضطرب، عصبانی یا بی¬حوصله می¬کنند. ما این فکرها را تله فکری می¬نامیم زیرا گاهی ما در یک الگوی ناکارآمد تفکر گیر می¬افتیم. در اینجا فهرستی در تله¬های فکری رایج آورده شده است. البته ممکن است بعضی از آنها برای شما جدید باشند.
1: نتیجه¬گیری شتاب¬زده: فکر می¬کنید که احتمال وقوع حوادث بسیار بد، بسیار بیشتر از میزان واقعی آنها است.
مثال: شما فکر می¬کنید 90 درصد احتمال دارد که برنامۀ شما با شکست روبرو شود (در حالی که احتمال واقعی شکست حدود 000013/0 درصد است).
2: فکر کردن به بدترین حالت: به خودتان می¬گویید که بدترین اتفاق ممکن، در حال رخ دادن است یا رخ خواهد داد، بدون فکر کردن به اتفاقات دیگری که ممکن است در این موقعیت رخ دهند و تا این اندازه هم منفی نباشند.
مثال: اگر والدینتان دیر کنند، شما حدس می¬زنید که تصادف کرده¬اند.
3: نادیده گرفتن نکات مثبت: به خودتان می¬گویید دستاوردها یا موفقیت¬هایی که به دست آورده¬اید «حساب نیستند» بلکه اینها فقط «خوش¬شانسی» شما هستند. همیشه روی منفی¬ها بیشتر از مثبت¬ها تمرکز می¬کنید.
مثال: به خودتان می¬گویید اگر در امتحان نمرۀ خوبی گرفته¬اید به این دلیل است که امتحان راحت بوده.
□4تفکر سیاه و سفید: با خود فکر می¬کنید که یک موقعیت باید دقیقا به همان شکلی که مورد نظر شما است پیش برود وگرنه پذیرفته نیست، به هیچ یک از احتمالات دیگری که در بین این دو حالت وجود دارند، توجه نمی¬کنید.
مثال: معتقد هستید که اگر در امتحان نمره کامل را نگیرید، شکست خورده¬اید (یا باید 20 بگیرم، یا اگر 20 نگیرم، بقیه نمره¬ها هیچ ارزشی برایم ندارد).
5 پیش¬گویی: پیش¬¬بینی می¬کنید که در آینده یک اتفاق منفی رخ خواهد داد، درست مثل این که به گوی بلورین پیشگوها نگاه می¬کنید.
مثال: شما تصمیم می¬گیرید تک¬نوازی موسیقی را اجرا نکنید، چون مطمئن هستید که در اجرای آن دچار اشتباه خواهید شد.
6 ذهن¬خوانی: باور دارید که می¬دانید دیگران چه فکری می¬کنند و بنابراین برای بررسی این که دیگران واقعا چه فکری می¬کنند تلاشی نمی¬کنید.
مثال: فکر می¬کنید یکی از بچه¬های کلاستان از شما خوشش نمی¬اید، بدون این که حتی یک بار با او صحبت کرده باشید.
مثال: از طرز نگاه کردن دوستتان، فکر می¬کنسد که او از دست شما ناراحت است و بدون این که از او چیزی بپرسید، در این مورد مطمئن هستید.
7 استدلال هیجانی: فکر می¬کنید اگر «احساس» کنید (در واقع باور داشته باشید) که چیزی درست است، حتما درست است و همۀ شواهد مخالف آن را نادیده می¬گیرید یا به آن بی¬اعتقاد می¬شوید.
مثال: شما احساس می¬کنید پدر یا مادرتان تصادف کرده¬اند و باور دارید که این اتفاق واقعا رخ داده است، در حالی که آنها به شما گفته¬اند ممکن است کمی دیر برسند.
8 برچسب زدن: بر روی خودتان یا دیگران، برچسب¬های ثابت و کلی می¬زنید، بدون بررسی شواهد منطقی¬تری که شما را به نتایج واقع¬بینانه¬تر و یا حداقل کمتر فاجعه¬بار هدایت می¬کند.
مثال: به خودتان می¬گویید «من زشت هستم» یا «من خنگ هستم».
9: جملات «باید» و «حتما»: دربارۀ این که خودتان یا دیگران باید چه رفتاری داشته باشید، نظرات صریح و ثابتی دارید و معتقدید که اگر انتظارات شما برآورده نشود، اتفاقات بسیار بدی رخ خواهد داد.
مثال: اعتقاد دارید که اگر شما و همکلاسی¬هایتان دقیقا در مسیری که معلم¬تان از شما خواسته حرکت نکنید، او به پدر و مادرتان اطلاع می¬دهد و دچار دردسر بزرگی می¬شوید.
مثال: اعتقاد دارید که همه «باید» راستش را بگویند، و وقتی میفهمید که کسی دورغی به شما گفته بسیار آشفته و عصبانی می¬شوید (شدیدتر از حد معمول).
10 تفکر جادویی: اعتقاد دارید که انجام بعضی از اقدامات، قدرت کنترل بعضی از چیزها را به شما می¬دهد، در حالی که در شرایط معمول کنترلی بر آنها ندارید.
مثال: فکر می¬کنید اگر با مادرتان تماس بگیرید، او دچار تصادف نخواهد شد.
مثال: فکر می کنید که با خواندن یک جمله خاص، امتحانتان را خوب سپری خواهید کرد.
نویسنده : دکتر نسیم موسوی
برگرفته از پرتکل درمان فراتشخیصی اهرنرایک می و همکاران، 2017
تهیه شده در دپارتمان مطالعه و تحقیق کانون روانشناسی نوجوان آترینا
با مرکز روانشناسی آترینا در تماس باشید و با شرکت در کارگاه های ویژه نوجوانان (آموزش مهارتهای زندگی بر اساس متد 4H) و کارگاه های ویژه والدین نوجوان (فرزندپروری نوجوان و ..) ، از دیدن تغییرات مثبت لذت ببرید.
جهت کسب اطلاعات بیشتر با شماره 09196510590 در تماس باشید.